حکایت گم شدن سه خر

ساخت وبلاگ

تاريخ : شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶

حکایت گم شدن سه خر

حکایت گم شدن سه خر

می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد،خر ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از خر ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ خرهای گمشده را گرفت.

از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد.

امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟»

مردی از جا برخاست و گفت: «من!»

امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟»

فرد دیگر برخاست و گفت: «من!»

امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟»

فرد دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!»

سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: «بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو.»


برچسب‌ها: حکایت گم شدن سه خر

ارسال توسط محمد مهرافزون

آوای مهر بروجرد...
ما را در سایت آوای مهر بروجرد دنبال می کنید

برچسب : حکایت, نویسنده : avayemehrborugerda بازدید : 181 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 21:52