غزلی از استاد شفیعی کدکنی

ساخت وبلاگ

 

تاريخ : یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۶

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که درین باغ        چون غنچهء پاییز شکفتن نتوانم

 

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان‌سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچهء پاییز شکفتن نتوانم

ای چشم سخن گوی، تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم ...

محمدرضا شفیعی کدکنی


برچسب‌ها: غزلی از استاد شفیعی کدکنی

ارسال توسط محمد مهرافزون

آوای مهر بروجرد...
ما را در سایت آوای مهر بروجرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayemehrborugerda بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 4:45