آوای مهر بروجرد

متن مرتبط با «پناهی» در سایت آوای مهر بروجرد نوشته شده است

حسین پناهی / همه داستانهای پروانه

  •   تاريخ : شنبه سوم تیر ۱۳۹۶ عشق را چگونه می شود نوشت و من چقدر دلم می خواهد همه داستان های پروانه ها را بدانند کهبی نهایت باردر نامه ها و شعر هادر شعله ها سوختندتا سند سوختن نویسنده شان باشند پروانه هاآختصور کنآن ها در اندیشه چیزی مبهمکه انعکاس لرزانی از حس ترس و امید رادر ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوندیادم می آیدروزگاری ساده لوحانهصحرا به صحراو بهار به بهاردانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردمعشق را چگونه می شود نوشتدر گذر این لحظات پرشتاب شبانهکه به غفلت آن سوال بی جواب گذشت دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده استوگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش ,حسین,پناهی,همه,داستانهای,پروانه ...ادامه مطلب

  • به وقت گرینویچ

  • اولين نقطه اي که از مرکز کائنات گريخت و بر خلاف محورش به چرخش در امد ، سر من بود !من اولين قابله اي هستم که ناف شيري را بريده است اولين اواز را من خواندم ، براي زني که در هراس سکوتُ سنگ ُ سکسه تنها نارگيل شامم را قاپيد و بردمن اولين کسي هستم که از چشم زني ترسيده است من ماگدالينم غول تماشا کاشف دل و فندق و سنگ اتش زنه سپهر را من ، نيلگون شناختم چرا که همرنگ هوسهاي نامحدود من بود خدا ، کران بي کرانه ي شکوه پرستش من بود و شيطان ،اسطوره ي تنهايي انديشه هاي هولناک من اولين دستي که خوشه ي اولين انگور را چيد دست من بودکفش ، ابتکار پر سه هاي من بود و چتر ،ابداع بي سامانيهاي من هندسه شطرنج سکوت من بود و رنگ تعبير دلتنگيهايم من اولين کسي هستم که ، در دايره صداي پرنده اي بر سگرداني خود خنديده است من اولين سياه مست زمينم هر چرخي که ميبينيد ،بر محور شراره هاي شور عشق من ميچرخد اه را من به دريا اموختم من ماگدالينم !پوشيده در پوست خرسو معطر به چربي والسرم به بوته ي خشک گوني مانند است با اين همه هزار خورشيد و ماه و زمين را يکجا در ان ميچرخانم اولين اشک را من ريختم ،بر جنازه ي زني که قوطه در شير و خون ,به وقت گرینویچ حسین پناهی,به وقت گرینویچ,به وقت گرینویچ یعنی چه,ساعت به وقت گرینویچ,زمان به وقت گرینویچ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها