آوای مهر بروجرد

متن مرتبط با «حاکم» در سایت آوای مهر بروجرد نوشته شده است

حکایت دزد مسجد و دامادی حاکم

  • حکایت دزد مسجد و دامادی حاکم حاکمی هر شب به آینده دخترش می اندیشید …که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات را بر خواب ترجیح دهد … از قضا آن شب دزدی در آن مسجد بود.دزد قبل از وزیر و سربازانش به مسجد رسید .. هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخور مسجد می گشت وزیر و سربازانش داخل شدنددزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز….و دز,حکایت,دزد,مسجد,دامادی,حاکم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها